فرش ها که احتمالاً در چادرهای عشایری که می خواستند برای مبارزه با سرما از پوست حیوانات تقلید کنند به دنیا آمده بود، کم کم به شهرها راه یافت.
در حالی که متریال و تزئینات اصلاح می شد، بافندگی به زبانی واقعی تبدیل شد که در آن ایرانیان نبوغ هنری خود را نشان دادند و حس زیبایی خود را بیان کردند.
در زمان استیلای اعراب، ممنوعیتهای مذهبی، با منع هر نوع هنر تولید مثل، تنها شیوه بیان خود را به آن تبدیل میکردند.
ایران امروز به بافتن فرش 9 متری نو در خور آثار دیروز ادامه می دهد.
خبرههای بزرگ میدانند که چگونه نقاشیها و رنگها را تا جایی بخوانند که جزئیات زندگی و احساسات نویسندگان خود را بیان کنند.
اواخر قرن شانزدهم – اوایل قرن هفدهم، در زمان شاه عباس، هنر فرش ایرانی اوج گرفت.
این پادشاه که می خواست اصفهان را به زیباترین شهر جهان تبدیل کند، کارخانه فرش معروف درباری را نیز ایجاد کرده بود که در آن بزرگ ترین نقاشان و بافندگان زمان شاهکارهایی با فنون ظریف خلق کرده بودند.
پیشگامان هنر انتزاعی، هنرمندان دیروز که آثارشان ما را با پاشیدن رنگها، تداخل فرمها اغوا میکند، به نظر میرسد بیشتر به دنبال پیشنهاد دادن بودهاند تا بازتولید.
در طول سالها، با دورهای تاریک در زمان فتح افغانستان (قرن هجدهم تا اواخر قرن نوزدهم)، این سنت با همان کمال، همان انبوهی از نقشها و رنگها حفظ شده است.
این تکنیک هم در بین طراحان و هم در بین بافندگان ثابت مانده است، زیرا صرفاً بر اساس سنت است.
برخی از قالیهای با نقوش هندسی، که در اقوام بافته میشد، در قرن سیزدهم در آذربایجان، استانی در شمال ایران، رواج داشت.
اغلب اتفاق می افتد که قرن ها در یک قالی، نقوش خاص چنین خانواده ای را در چنین روستایی می بینیم.